قدردانی از مادر -
سفارش تبلیغ
صبا ویژن



قدردانی از مادر -






درباره نویسنده
قدردانی از مادر -
مدیر وبلاگ : محمدحسین مقدسی[36]
نویسندگان وبلاگ :
محمد صالح مقدسی (@)[0]

فاطمه اسدزاده (@)[0]


سلام من الان که این وبلاگ راه می افته دو سال و نیم سن دارم پدر و مادرم برام این وبلاگ و راه انداختن که بتونند حرفهای من و اعتقاداتم و براتون بنویسند ضمن اینکه در کنارش مباحث روانشناسی و تربیتی کودکان رو هم اضافه می کنند البته اون مباحثی رو که جزء تجربیات این دو سه سال اخیره و بعضا توش موفق بودند. اونا می گن که انشاءالله این وبلاگ و سازماندهی و مدیریت می کنند تا وقتی من بزرگ بشم و یاد بگیرم و بتونم خودم راهشون و ادامه بدم در ضمن آدرس وبلاگ به نام کمیل گذاشته شده چونکه یکی از اسامی هستش که پدر و مادرم به اون علاقه زیادی داشتند و حتی می خواستند اسم منو کمیل بذارند پس اینجا اسم مستعار منه و شما هم می تونید منو کمیل صدا کنید ... و همچنین اگه موضوع وبلاگ سرباز کوچک ولایت هستش دلیلش اینه که پدر و مادرم همه سعی و تلاششونو می کنند که من سربازی بشم و تا آخرین قطره خونم در راه ولایت و رهبر و امام زمانم و خاک پاک و مقدسم خدمت کنم تا انشاءالله در این راه به درجه شهادت نائل بیام اینا رو گفتم که اگه دوست داشتید سرباز خوبی برا امام زمان و رهبرتون باشید پس بیاین کمک کنید تا یه لشکر بزرگ از سربازان فدایی رهبر و امام زمانمون بسازیم منتظر نظرات و پیشنهادات و انتقادات قشنگتون می مونم پس چشم انتظارم نگذارید ...
تماس با نویسنده

موضوعات مطالب
مطالب علمی در زمینه کودکان[8] . کودک شیعه[5] . از دنیای کودکان چه خبر؟[5] . کودک پاکیزه و تمیز[3] . اشعار کودکانه[2] . سرگرمی های کودکان[2] . عکس-فیلم-صوت .
آرشیو وبلاگ
1389
16/2/90
بهمن ماه 90


لینک دوستان
.: شهر عشق :.
منطقه آزاد
دکتر علی حاجی ستوده
به یاد تو
عطش عشق
وبلاگ قالب
قالب سازمذهبی

موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
قدردانی از مادر -

آمار بازدید

کل بازدیدها : 26044

بازدیدهای امروز : 9

بازدیدهای دیروز : 1

 RSS 

   

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

یک شخص جوان با تحصیلات عالی برای یک شغل مدیریتی در شرکتی بزرگ درخواست داد و در اولین مصاحبه پذیرفته شد؛ رئیس شرکت در حالیکه آخرین مصاحبه مراحل مصاحبه را انجام میداد، از شرح سوابق جوان متوجه شد که پیشرفت های تحصیلی او از دبیرستان تا پژوهشهای پس از لیسانس تماماً بسیار خوب بوده است، و هرگز سالی نبوده که نمره نگرفته باشد.

رئیس پرسید: آیا هیچ گونه بورس آموزشی در مدرسه کسب کردید؟

جوان پاسخ داد: هیچ.

رئیس پرسید: آیا پدرتان بود که شهریه های مدرسه شما را پرداخت کرد؟

جوان پاسخ داد: زمانی که یک سال داشتم پدرم فوت کرد و تنها مادرم بود که شهریه های مدرسه ام را پرداخت می کرد.

رئیس پرسید: مادرتان کجا کار می کرد؟

جوان پاسخ داد: مادرم بعنوان کارگر رختشوی خانه کار می کرد.

رئیس از جوان درخواست کرد تا دستهایش را نشان دهد.

جوان دو تا دست خود را که نرم و سالم بود نشان داد.

رئیس پرسید: آیا قبلاً هیچ وقت در شستن رخت ها به مادرتان کمک کرده اید؟

جوان پاسخ داد: هرگز، مادرم همیشه از من خواسته که درس بخوانم و کتابهای بیشتری مطالعه کنم. بعلاوه مادرم می تواند سریع تر از من رخت بشوید.

رئیس گفت: درخواستی دارم. وقتی امروز برگشتید، بروید و دستهای مادرتان را تمیز کنید و سپس فردا صبح پیش من بیایید.

جوان احساس کرد که شانس او برای بدست آوردن شغل مدیریتی زیاد است.

وقتی که برگشت، با خوشحالی از مادرش درخواست کرد تا اجازه دهد دستهای او را تمیز کند.

مادرش احساس عجیبی می کرد، شادی اما همراه با احساس خوب و بد، او دستهایش را به مرد جوان نشان داد. جوان دستهای مادرش را به آرامی تمیز کرد. همانطور که آن کار را انجام می داد اشکهایش سرازیر شد. اولین بار بود که او متوجه شد که دستهای مادرش خیلی چروکیده شده، و اینکه کبودی های بسیار زیادی در پوست دستهایش است. بعضی کبودی ها خیلی دردناک بود که مادرش می لرزید وقتی که دستهایش با آب تمیز می شد.

این اولین بار بود که جوان فهمید که این دو تا دست هاست که هر روز رخت ها را می شوید تا او بتواند شهریه مدرسه را پرداخت کند. کبودی های دستهای مادرش قیمتی بود که مادر مجبور بود برای پایان تحصیلاتش، تعالی دانشگاهی و آینده اش پرداخت کند.

بعد از اتمام تمیز کردن دستهای مادرش، جوان همه رخت های باقیمانده را برای مادرش یواشکی شست.

آن شب، مادر و پسر مدت زمان طولانی درد دل کردند.

صبح روز بعد، جوان به دفتر رئیس شرکت رفت.

رئیس متوجه اشکهای توی چشم های جوان شد، پرسید:

آیا می توانید به من بگویید دیروز در خانه تان چه کاری انجام داده اید و چه چیزی یاد گرفتید؟

جوان پاسخ داد: دستهای مادرم را تمیز کردم و شستشوی همه باقیمانده رخت ها را نیز تمام کردم.

رئیس پرسید: لطفاً احساس تان را به من بگویید.

جوان گفت:

1. اکنون می دانم که قدردانی چیست. بدون مادرم، موفقیت امروز من معنایی نداشت.

2. از طریق با هم کار کردن و کمک به مادرم، فقط اینک می فهمم که چقدر سخت و دشوار است برای اینکه یک کاری انجام شود.

3. به نتیجه رسیده ام که اهمیت و ارزش روابط خانوادگی را درک کنم.

رئیس شرکت گفت: این چیزیست که دنبالش می گشتم که مدیرم شود.

می خواهم کسی را به کار بگیرم که بتواند قدر کمک بدیگران را بداند، کسی که ارزش زحمات دیگران را برای انجام کارها بفهمد و کسی که پول را بعنوان تنها هدفش در زندگی قرار ندهد. شما استخدام شدید. بعدها، این شخص جوان خیلی سخت کار می کرد و توانست احترام زیردستانش را بدست بیاورد.

چندی نگذشت که این انگیزه در تمام کارمندان گسترش یافت و هر کارمندی با کوشش و جدیت خالصانه کار می کرد و طولی نکشید که عملکرد شرکت به طور فوق العاده ای بهبود یافت ...

یک بچه، که تحت هر شرایطی حمایت شده و از روی محبتی که والدین به او داشته اند هر آنچه که نیاز داشته از روی عادت برای او فراهم کرده اند، ذهنیت مقرری را در خود پرورش داده و همیشه خودش را مقدم می داند و این در حالیست که او از زحمات بیشمار والدین خود بی خبر است. وقتی که بزرگ می شود و وارد بازار کار می شود، می پندارد که هر کسی باید حرف او را گوش دهد، زمانی که مدیر می شود، هرگز زحمات کارمندانش را نمی فهمد و همیشه دیگران را سرزنش می کند. برای چنین شخصی که ممکن است از نظر آموزشی خوب باشد، البته ممکن است یک مدتی موفق باشد، اما عاقبت احساس کامیابی نمی کند. او غر خواهد زد و آکنده از تنفر می شود و برای بیشتر بدست آوردن می جنگند ...

شما می توانید بگذارید بچه هایتان در خانه بزرگ زندگی کنند، غذای خوب بخورند، پیانو بیاموزند، تلویزیون صفحه بزرگ تماشا کنند و از بهترین رفاه برخوردار باشند اما هنگامی که دارید چمن ها را می زنید، لطفاً اجازه دهید آنها هم اینکار را تجربه کنند. بعد از غذا، بگذارید بشقاب و کاسه های خود را همراه با خواهر و برادرهایشان بشویند.

برای این نیست که شما پول ندارید که مستخدم بگیرید، بلکه می خواهید که آنها تا اندازه ای هم به گوشه ای از سختی ها پی ببرند، مهم نیست که والدین شان چقدر ثروتمند هستند، یک روزی موی سرشان به همان اندازه مادر شخص جوان سفید خواهد شد. مهم ترین چیز اینست که بچه های شما یاد بگیرند که چطور از زحمات والدین و بزرگترهای خودشان قدردانی کنند و خود را عادت دهند که چطور برای انجام کارها با دیگران کار کنند. این پیام نه تنها برای بچه هایمان بلکه برای همه ما که در جامعه پرمشغله ی امروزی زندگی می کنیم موثر است و حداقل ارزش این را دارد که قدردانی و قدرشناسی را به بچه هایمان انتقال دهیم.



نویسنده » محمدحسین مقدسی » ساعت 10:47 صبح روز جمعه 90 اردیبهشت 9