از دنیای کودکان چه خبر؟ -
سفارش تبلیغ
صبا ویژن



از دنیای کودکان چه خبر؟ -






درباره نویسنده
از دنیای کودکان چه خبر؟ -
مدیر وبلاگ : محمدحسین مقدسی[36]
نویسندگان وبلاگ :
محمد صالح مقدسی (@)[0]

فاطمه اسدزاده (@)[0]


سلام من الان که این وبلاگ راه می افته دو سال و نیم سن دارم پدر و مادرم برام این وبلاگ و راه انداختن که بتونند حرفهای من و اعتقاداتم و براتون بنویسند ضمن اینکه در کنارش مباحث روانشناسی و تربیتی کودکان رو هم اضافه می کنند البته اون مباحثی رو که جزء تجربیات این دو سه سال اخیره و بعضا توش موفق بودند. اونا می گن که انشاءالله این وبلاگ و سازماندهی و مدیریت می کنند تا وقتی من بزرگ بشم و یاد بگیرم و بتونم خودم راهشون و ادامه بدم در ضمن آدرس وبلاگ به نام کمیل گذاشته شده چونکه یکی از اسامی هستش که پدر و مادرم به اون علاقه زیادی داشتند و حتی می خواستند اسم منو کمیل بذارند پس اینجا اسم مستعار منه و شما هم می تونید منو کمیل صدا کنید ... و همچنین اگه موضوع وبلاگ سرباز کوچک ولایت هستش دلیلش اینه که پدر و مادرم همه سعی و تلاششونو می کنند که من سربازی بشم و تا آخرین قطره خونم در راه ولایت و رهبر و امام زمانم و خاک پاک و مقدسم خدمت کنم تا انشاءالله در این راه به درجه شهادت نائل بیام اینا رو گفتم که اگه دوست داشتید سرباز خوبی برا امام زمان و رهبرتون باشید پس بیاین کمک کنید تا یه لشکر بزرگ از سربازان فدایی رهبر و امام زمانمون بسازیم منتظر نظرات و پیشنهادات و انتقادات قشنگتون می مونم پس چشم انتظارم نگذارید ...
تماس با نویسنده

موضوعات مطالب
مطالب علمی در زمینه کودکان[8] . کودک شیعه[5] . از دنیای کودکان چه خبر؟[5] . کودک پاکیزه و تمیز[3] . اشعار کودکانه[2] . سرگرمی های کودکان[2] . عکس-فیلم-صوت .
آرشیو وبلاگ
1389
16/2/90
بهمن ماه 90


لینک دوستان
.: شهر عشق :.
منطقه آزاد
دکتر علی حاجی ستوده
به یاد تو
عطش عشق
وبلاگ قالب
قالب سازمذهبی

موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
از دنیای کودکان چه خبر؟ -

آمار بازدید

کل بازدیدها : 26019

بازدیدهای امروز : 5

بازدیدهای دیروز : 0

 RSS 

   

 عودها در شکلهای مختلفی عرضه می گردند: چوبهای خام, علفهای خرد شده, پودر یا به شکل مایع و روغن. اما آنچه امروزه ما از عود در ذهن داریم عودهای مخروطی و شاخه ای می باشد. عودهای مخروطی توسط ژاپنیها در اواخر سال 1800 میلادی عرضه شد.
عودهای ماسالا و شاخه های جاس بوسیله بودائیها حدود سال 200 بعد از میلاد از هندوستان به چین وارد شد.
از زمانهای بسیار دور عود در آیین های مذهبی بکار می رفته است. ساخت عودهای گیاهی هنری باستانی و چیزی جز هنری مقدس نبوده است.

ادامه مطلب...


نویسنده » محمدحسین مقدسی » ساعت 11:12 صبح روز جمعه 90 اردیبهشت 9

آیا پدر و مادر باعث می شوند بچه ها درست رفتار نکنند؟


 


 


 


 

 

بچّه ها درست رفتار نکردن را می آموزند. ما با دادن پاسخ های دلخواه کودکان، رفتار نادرست آنها را تقویت می کنیم این گونه رفتارها گاه آنقدر ظریف اتفاق می افتند که خودمان هم متوجّه نمی شویم، که چطور با فرزندمان رفتار کردیم و حالا چه اتّفاقی افتاده است .

ادامه مطلب...


نویسنده » محمدحسین مقدسی » ساعت 11:5 صبح روز جمعه 90 اردیبهشت 9

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

یک شخص جوان با تحصیلات عالی برای یک شغل مدیریتی در شرکتی بزرگ درخواست داد و در اولین مصاحبه پذیرفته شد؛ رئیس شرکت در حالیکه آخرین مصاحبه مراحل مصاحبه را انجام میداد، از شرح سوابق جوان متوجه شد که پیشرفت های تحصیلی او از دبیرستان تا پژوهشهای پس از لیسانس تماماً بسیار خوب بوده است، و هرگز سالی نبوده که نمره نگرفته باشد.

رئیس پرسید: آیا هیچ گونه بورس آموزشی در مدرسه کسب کردید؟

جوان پاسخ داد: هیچ.

رئیس پرسید: آیا پدرتان بود که شهریه های مدرسه شما را پرداخت کرد؟

جوان پاسخ داد: زمانی که یک سال داشتم پدرم فوت کرد و تنها مادرم بود که شهریه های مدرسه ام را پرداخت می کرد.

رئیس پرسید: مادرتان کجا کار می کرد؟

جوان پاسخ داد: مادرم بعنوان کارگر رختشوی خانه کار می کرد.

رئیس از جوان درخواست کرد تا دستهایش را نشان دهد.

جوان دو تا دست خود را که نرم و سالم بود نشان داد.

رئیس پرسید: آیا قبلاً هیچ وقت در شستن رخت ها به مادرتان کمک کرده اید؟

جوان پاسخ داد: هرگز، مادرم همیشه از من خواسته که درس بخوانم و کتابهای بیشتری مطالعه کنم. بعلاوه مادرم می تواند سریع تر از من رخت بشوید.

رئیس گفت: درخواستی دارم. وقتی امروز برگشتید، بروید و دستهای مادرتان را تمیز کنید و سپس فردا صبح پیش من بیایید.

جوان احساس کرد که شانس او برای بدست آوردن شغل مدیریتی زیاد است.

وقتی که برگشت، با خوشحالی از مادرش درخواست کرد تا اجازه دهد دستهای او را تمیز کند.

مادرش احساس عجیبی می کرد، شادی اما همراه با احساس خوب و بد، او دستهایش را به مرد جوان نشان داد. جوان دستهای مادرش را به آرامی تمیز کرد. همانطور که آن کار را انجام می داد اشکهایش سرازیر شد. اولین بار بود که او متوجه شد که دستهای مادرش خیلی چروکیده شده، و اینکه کبودی های بسیار زیادی در پوست دستهایش است. بعضی کبودی ها خیلی دردناک بود که مادرش می لرزید وقتی که دستهایش با آب تمیز می شد.

این اولین بار بود که جوان فهمید که این دو تا دست هاست که هر روز رخت ها را می شوید تا او بتواند شهریه مدرسه را پرداخت کند. کبودی های دستهای مادرش قیمتی بود که مادر مجبور بود برای پایان تحصیلاتش، تعالی دانشگاهی و آینده اش پرداخت کند.

بعد از اتمام تمیز کردن دستهای مادرش، جوان همه رخت های باقیمانده را برای مادرش یواشکی شست.

آن شب، مادر و پسر مدت زمان طولانی درد دل کردند.

صبح روز بعد، جوان به دفتر رئیس شرکت رفت.

رئیس متوجه اشکهای توی چشم های جوان شد، پرسید:

آیا می توانید به من بگویید دیروز در خانه تان چه کاری انجام داده اید و چه چیزی یاد گرفتید؟

جوان پاسخ داد: دستهای مادرم را تمیز کردم و شستشوی همه باقیمانده رخت ها را نیز تمام کردم.

رئیس پرسید: لطفاً احساس تان را به من بگویید.

جوان گفت:

1. اکنون می دانم که قدردانی چیست. بدون مادرم، موفقیت امروز من معنایی نداشت.

2. از طریق با هم کار کردن و کمک به مادرم، فقط اینک می فهمم که چقدر سخت و دشوار است برای اینکه یک کاری انجام شود.

3. به نتیجه رسیده ام که اهمیت و ارزش روابط خانوادگی را درک کنم.

رئیس شرکت گفت: این چیزیست که دنبالش می گشتم که مدیرم شود.

می خواهم کسی را به کار بگیرم که بتواند قدر کمک بدیگران را بداند، کسی که ارزش زحمات دیگران را برای انجام کارها بفهمد و کسی که پول را بعنوان تنها هدفش در زندگی قرار ندهد. شما استخدام شدید. بعدها، این شخص جوان خیلی سخت کار می کرد و توانست احترام زیردستانش را بدست بیاورد.

چندی نگذشت که این انگیزه در تمام کارمندان گسترش یافت و هر کارمندی با کوشش و جدیت خالصانه کار می کرد و طولی نکشید که عملکرد شرکت به طور فوق العاده ای بهبود یافت ...

یک بچه، که تحت هر شرایطی حمایت شده و از روی محبتی که والدین به او داشته اند هر آنچه که نیاز داشته از روی عادت برای او فراهم کرده اند، ذهنیت مقرری را در خود پرورش داده و همیشه خودش را مقدم می داند و این در حالیست که او از زحمات بیشمار والدین خود بی خبر است. وقتی که بزرگ می شود و وارد بازار کار می شود، می پندارد که هر کسی باید حرف او را گوش دهد، زمانی که مدیر می شود، هرگز زحمات کارمندانش را نمی فهمد و همیشه دیگران را سرزنش می کند. برای چنین شخصی که ممکن است از نظر آموزشی خوب باشد، البته ممکن است یک مدتی موفق باشد، اما عاقبت احساس کامیابی نمی کند. او غر خواهد زد و آکنده از تنفر می شود و برای بیشتر بدست آوردن می جنگند ...

شما می توانید بگذارید بچه هایتان در خانه بزرگ زندگی کنند، غذای خوب بخورند، پیانو بیاموزند، تلویزیون صفحه بزرگ تماشا کنند و از بهترین رفاه برخوردار باشند اما هنگامی که دارید چمن ها را می زنید، لطفاً اجازه دهید آنها هم اینکار را تجربه کنند. بعد از غذا، بگذارید بشقاب و کاسه های خود را همراه با خواهر و برادرهایشان بشویند.

برای این نیست که شما پول ندارید که مستخدم بگیرید، بلکه می خواهید که آنها تا اندازه ای هم به گوشه ای از سختی ها پی ببرند، مهم نیست که والدین شان چقدر ثروتمند هستند، یک روزی موی سرشان به همان اندازه مادر شخص جوان سفید خواهد شد. مهم ترین چیز اینست که بچه های شما یاد بگیرند که چطور از زحمات والدین و بزرگترهای خودشان قدردانی کنند و خود را عادت دهند که چطور برای انجام کارها با دیگران کار کنند. این پیام نه تنها برای بچه هایمان بلکه برای همه ما که در جامعه پرمشغله ی امروزی زندگی می کنیم موثر است و حداقل ارزش این را دارد که قدردانی و قدرشناسی را به بچه هایمان انتقال دهیم.



نویسنده » محمدحسین مقدسی » ساعت 10:47 صبح روز جمعه 90 اردیبهشت 9

 

تو نیکی می کن و در دجله انداز

 

 

یکی بود یکی نبود . پادشاهی بود به نام متوکل . متوکل پسری داشت به اسم فتح ، متوکل پسرش را خیلی دوست داشت و برایش معلم گرفته بود تا با سواد شود . به یک نظامی دستور داده بود تا تیراندازی یاد بدهد و یک نفر هم به او شنا را آموزش بدهد . یک روز مربی شنا فتح را به کنار رود دجله برد تا شنا یادش بدهد مدتی در آب بود . از آب بازی کردن خوشش آمده بود به استاد گفت : من کی می توانم مثل شما شنا کنم؟
مربی گفت : «زیاد طول نمی کشد ، اگر هر روز تمرین کنی ، شناگر خوبی می شوی» دو سه روزی فتح تمرین کرد بالاخره یک روز تا سر مربی اش به کار دیگری گرم شد ، شناکنان به وسط رود دجله رفت . آب فتح را با خودش برده بود .
خبر به گوش متوکل رسید به دستور او شناگران زیادی به دنبال فتح خودشان را به آب زدند اما فایده ای نداشت . آب فتح را برد . فتح که می دید قدرت مبارزه ندارد خود را رها کرد و به آب سپرد تا در جایی دور افتاده به تنه ای درخت بزرگی برخورد کرد . فتح خودش را به تنه درخت رساند و روی آن نشست . شناگران هم چنان به دنبال او می گشتند تا اینکه او را پیدا کردند و نزد متوکل بردند . متوکل دستور داد برای پسرش غذا بیاورند . فتح خندید و گفت : نه پدر ، من نه گرسنه هستم نه تشنه ، در این یک هفته هر روز هم آب می خوردم و هم یک قرص نان که در یک سینی چوبی برایم آب می آورد . روی نان ها نوشته بود «حسین اسکاف» متوکل تعجب کرد دستور داد به دنبال این نام بگردند و او را نزد متوکل ببرند . حسین اسکاف را پیدا کردند .
متوکل به او گفت : «تو هر روز یک قرص نان را در یک سینی چوبی به آب می انداختی ! چرا این کار را می کردی؟» حسین اسکاف گفت: از قدیم شنیده بودم که اگر نیکی کنی به پاداش می رسی . با خودم گفتم: شاید گرسنه ای به این نان نیاز داشته باشد یا پرندگانی گرسنه آن را بخورند
متوکل خندید و گفت: «تو نیکی کرده ای و در دجله انداخته ای ، حالا هم پاداشش را می بینی»‌ دستور داد از خزانه طلا و جواهرات زیادی به او هدیه کنند .
از آن به بعد وقتی می خواهند بگویند که نیکی کننده پاداشش را خواهد گرفت می گویند "تو نیکی می کنی و در دجله انداز"

به نقل از وبلاگ http://mystoriesandwords.blogfa.com



نویسنده » محمدحسین مقدسی » ساعت 3:51 عصر روز دوشنبه 90 فروردین 8

محبت به فرزندان از کی تا کجا؟
 
تربیت فرزندان هر چند کاری دشوار اما مهم و حیاتی است. بیشتر پدرها و مادرها دوست دارند، بچه‌ای مودب، مسوول و اگر نه از هر نظر، حداقل در برخی زمینه‌ها نمونه داشته باشند. کودکی که در آینده فردی مستقل و موفق باشد. به خصوص در این دوران که پدرها و مادرها اغلب، هر دو مشغول به کار بوده و با حجم سنگینی از کار درگیر هستند، شاید نتوانند این وظیفه مهم را تمام و کمال انجام دهند یا حتی آن را به فرد دیگری بسپارند.

شاید این سوال خیلی از والدین باشد که بالاخره تربیت بچه‌ها با کیست؟ چه کسی مسوول است و چه کسی باید در مقابل مشکلات ایجاد شده پاسخگو باشد؟ پدر و مادر؟ پدربزرگ و مادربزرگ؟ معلم و مربی؟ پرستار کودک؟ کدام یک؟

یا حتی بدتر از آن، گاهی پدر و مادر ناآگاهانه تلویزیون یا رایانه را به عنوان پرستاری برای کودک در نظر می‌گیرند. به این معنا که آنقدر کودک با تلویزیون درگیر می‌شود که آن را راهی برای پاسخ سوال‌هایش می‌داند، غافل از این‌که تلویزیون و رایانه نمی‌توانند پاسخ تمام سوالات کودک را به درستی بدهند.

نقش والدین، مهم و تاثیرگذار

یکی از کلیدهای طلایی تربیت کودکان، ایجاد روابط متقابل درست و مناسب در فضای خانه است. فضای حاکم بر روابط خانوادگی باید طوری باشد که به نیازهای روحی و جسمی کودک در حد معقول و مناسب پاسخ داده شود. البته فراموش نکنید که در همین حال، او باید بیاموزد خودش هم باید کم‌کم بتواند کارهای مربوط به خود را انجام داده و برای انجام برخی کارها به کمک کسی نیاز نداشته باشد.

کودک در جمع خانواده باید احساس کند، مهم و دوست‌داشتنی است. او از همان دوران کودکی باید درک کند به عنوان عضوی در خانواده پذیرفته شده و مورد توجه است، خواسته‌هایش درک و شنیده می‌شود و در صورت امکان برآورده خواهند شد. به خاطر داشته باشید که تا این حس وجود نداشته باشد، هیچ‌کس در تربیت کودک موفق نخواهد بود.

البته در دنیای شلوغ و متراکم امروز، با وجود وسایلی چون تلویزیون، رادیو و رایانه، به یقین تربیت و پرورش کودک کاری سخت و دشوار خواهد بود. کاری که بعضی اوقات شاید تصور کنید از عهده شما خارج است، اما پدر و مادری موفق هستند که این کار را در اولویت قرار داده و زمان‌هایی را برای فرزندشان اختصاص دهند؛ زمانی برای بودن با او و تربیتش. در حقیقت شاید بهتر باشد بگوییم، تربیت فرزند باید اولویت اول پدر و مادر باشد. به این معنی که هیچ کاری نباید شما را از این وظیفه دور کند.

کمی با خودتان خلوت کنید و ببینید چند دقیقه در روز را با کودکتان سپری می‌کنید؟ چقدر با هم هستید و چقدر برای تربیت او زمان می‌گذارید؟ این زمان هر قدر هم هست، سعی کنید فرصت بیشتری را با او سپری کنید و دقایق بیشتری را به او اختصاص دهید.

 

 

گوش و چشمی جدید برای پدر و مادر

پیشرفت‌های دنیای امروز همان طور که در زمینه‌های مختلف به افراد کمک کرده، مشکلاتی هم برای آنها به وجود آورده است. امروز حجم نامحدودی از اطلاعات در دسترس کودکان و نوجوانان است و آنها می‌توانند هر چیزی را که می‌خواهند پیدا کنند. تلویزیون، رادیو، رایانه، اینترنت، کتاب‌ها، موسیقی، فیلم و تصاویر همگی دائم در حال ارائه اطلاعات هستند؛ اطلاعاتی که گاه خوبند و گاهی نیز نادرست یا نامناسب برای سن کودک. بنابراین وظیفه پدر و مادر است که جریان ورود اطلاعات را کنترل کرده و تنها مواردی را که مناسب کودکان است، در اختیارشان بگذارند. بنابراین آنها باید چشم و گوشی جدید داشته باشند که متوجه اطلاعات نادرست و نامناسب بشود.

در حقیقت بچه‌ها مانند اسفنجی هستند که مایعات را به خودش جذب می‌کند. آنها می‌توانند نکات و اطلاعات زیادی را گرفته و در حافظه خود ثبت کنند. بنابراین نباید از آنها غافل شده و در این مورد بیشتر دقت کنید. یادتان باشد دوست بودن با بچه‌ها شیوه مناسبی است؛ آنها باید بدانند شما علاوه بر پدر یا مادر بودن، دوست و امین‌شان هم هستید. باید درک کنند که پیش از هر کسی می‌توانند با شما صحبت کنند. اگر اتفاق جدیدی برای‌شان رخ می‌دهد باید شما را بهترین مشاور بدانند.

زندگی در مدرسه یا مهدکودک

پدر و مادر در دوران درس و مدرسه کودک هم باید همراه او باشند. نباید زمانی که کودک به مدرسه یا مهدکودک می‌رود با تصور این‌که حالا معلم‌ها مسوول تربیت او هستند از فرزندشان غافل شوند، بلکه برعکس، باید در کارهای مربوط به مدرسه کودک دخالت داشته و به هیچ‌وجه نسبت به آنها بی‌توجه نباشند.

در حقیقت رفتن به مدرسه یا مهدکودک، مهم‌ترین اتفاقی است که در زندگی خردسالی کودک رخ می‌دهد. در این مرحله، هم پدر و مادر و هم مسوولان مدرسه باید به کودک کمک کنند تا بتواند به خوبی با شرایط جدید روبه‌رو شده و دانش‌آموزی موفق باشد.

متخصصان توصیه می‌کنند در این مرحله از زندگی، باید پدر و مادر با معلم و مسوولان مدرسه ارتباط بیشتری داشته باشند. در حقیقت بهترین راه، همراهی و ایجاد تفاهم بین این دو گروه است تا تربیت کودکان به درستی انجام شود. آنها اعتقاد دارند هنگامی که کودک پس از تمام شدن ساعت درس و مدرسه، بی‌هدف تا شب در خانه پرسه می‌زند، والدین هستند که با بی‌توجهی خود موجب بروز مشکلاتی جدی در تربیت او می‌شوند.

در نتیجه بهتر است در روزهای نخست ورود کودک به مدرسه یا مهدکودک، با مربی او صحبت کرده و خودتان را به او معرفی کنید. اگرچه این کار در دوران ابتدایی اهمیت بیشتری دارد، اما بد نیست در تمام دوران تحصیل این کار ادامه پیدا کند و رابطه شما با مدرسه کودک‌تان قطع نشود.

البته فراموش نکنید که با معلم یا مشاور مدرسه روراست باشید و نکات مهمی که در خانواده شما وجود دارد را با او در میان بگذارید. این کار ساده، چنان اهمیتی دارد که متخصصان توصیه می‌کنند اگر به هر دلیلی در روزهای نخست، موفق نشدید با معلم کودک‌تان ملاقات کنید، حتما با او تماس گرفته و از طریق تلفن خودتان را به او معرفی کنید. همیشه با صداقت در مورد مشکلات و مسائل خود و کودک‌تان با معلم او صحبت کنید و مطمئن باشید با این کار به تربیت و پرورش صحیح فرزندتان کمک بزرگی کرده‌اید.

البته هیچ وقت نباید انتظار داشته باشید معلم یا مربی مدرسه، زمان زیادی را با کودک شما بگذراند و تنها به کارهای او مشغول باشد. شرایط معلم را درک کنید و خودتان را جای او بگذارید؛ معلمی که چندین شاگرد با نیازها و شرایط متفاوت دارد، مشخص است که نمی‌تواند زمان زیادی را تنها به فرزند شما اختصاص دهد.

هنگامی هم که مشکلی ایجاد می‌شود، معلم، کودک یا حتی خودتان را مقصر ندانید. در چنین شرایطی بهترین کار این است که تنها با تمرکز بر مشکل، به فکر برطرف کردن آن باشید. بدانید و باور کنید، عصبانی شدن و واکنش نشان دادن به معلم، راهی مناسب نخواهد بود و فقط مشکلات بیشتری را ایجاد خواهد کرد.

بنابراین همیشه این نکته مهم را به یاد داشته باشید که تربیت کودکان، کاری مهم است؛ وظیفه‌ای که نباید و نمی‌توان از آن غافل شد یا از زیر بار آن شانه خالی کرد.

منابع: www.bu.edu

learningtogive.org



نویسنده » محمدحسین مقدسی » ساعت 3:41 عصر روز دوشنبه 90 فروردین 8